سکوت و دیگر هیچ نمی گویم! که این بزرگترین اعتراض دل من است به تو سکوت. کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی. گاهی آنقد دلم از دنیا سیر میشود که میخواهم. تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم. مثل ماهی حوضمان که چند روز است روی آب دراز کشیده. اسم او دیگر فرهآد نیست.

ناراحتم برای چهل سالگی ام. و به دخترم لبخند میزنم . بایک بغض به اندازه تمام دلتنگی هایم. وهردو باهم قطره های باران رابشماریم. وبعد اصلا یادمان برود که همه اینها فقط یک خیال ست.

ღلطف اج ارچی نباشی د! تآ اطلاع ثانوﮮ ثابت. ای ن پست رآ سک وت. از ه ر چه دل ت. ی نگ اهی به خط تولید. هی چ دلی بی بهانه. نمیدانم بهان ه ها دلگیرند.

ღدو تا خانوم با احس اس. تاریخ پنجشنبه نوزدهم بهمن 1391. اینقد پشت سر مردم حرف نزنین. حق الناس میگیرتتون ها از ما گفتن بود. خیلی ها پشت سر ادم حرف میزنن. بذار بزنن چون درست همون پشت سرت. خیلی ها پشت سر ما حرف میزنن ولی. که پشت سر ما حرف میزنن. اینقد حرف بزنن تا کف کنن. تاریخ چهارشنبه چهاردهم آبان 1393. درک کن مطلبو! یادش بخیراون بازی هربارقسم می دادم خدامنو نندازی.

ஐ به نام پناهی که در بی پناهی جز نامش نیست پناهگاهیஐ. میگن بالاتر از سیاهی رنگی نیست. میگم بالاتر از سفیدی نوری نیست. یا مرگ یا زندگی . مثل اینکه تو یه مسابقه دو باشی و باید تو این مسابقه ببری . اره زندگی من شده یا مرگ یا زندگیییی . دیگه دارم کم میارم . واقعا رشته مو نمیکشم . واقعا دارم کم میارم . درجا زدن کم کاری نیست . حس من حس اون کارگر ساختمونیه.